!!! عاشیقیزم

عاشق و دوستار همه و همه ام


سلام به همه ی دوستان خوبم


من از اینکه دوباره میتونم تو جمع دوستان باشم خیلی خوشحالم و این برام کافیه ...
این کار لوکس بلاگ هم شاید حکمتی داشته که قدر داشته هامون رو بیشتر بدونیم و غافل نباشیم ...
من تصمیم گرفتم از ایمیل های دوستان بک آپ بگیرم که اگه چنین اتفاقی دوباره افتاد لااقل بتونم باهاشون ارتباط داشته باشم چون این چند وقته خیلی مستاسل و درمونده شده بودم و فکر از دست دادن دوستان بیشتر ناراحتم میکرد ( البته لینک بعضی ها هم متاسفانه فعلا حذف شده و انشاءالله ... ) وبلاگ رو دوباره میشه ساخت ولی دوست خوب رو سخت میشه دوباره پیدا کرد ...

عزیزان لطفا ایمیلم رو یه جایی یادداشت کنین که اگه اتفاقی افتاد و قابل دونستین شما هم تماس بگیرین !

pbsnsh@gmail.com


باز هم خوشحالم و دوستتون دارم ...

نوشته شده در 3 / 6 / 1390برچسب:,ساعت 9:31 توسط بشار|

رسول خدا فرموده اند :

در روز قیامت مردی را بیاورند که بر خویشتن ظلم کرده باشد در دین و در نامه ی اعمالش هیچ حسنه نباشد .

از وی پرسند هیچ حسنه نکردی ؟

گوید نه مگر آن که به شاگردان خویش را که هر که بر من مقروض است و درمانده از او در گذرید .

پس خدای تعالی می فرماید با این درمانده مسامحه کنید چون ما به عفو و گذشت سزلوارتر از او هستیم ...

 

(کیمیای سعادت)

نوشته شده در 28 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 10:46 توسط بشار|

مولای من

ای تنها سلاله عصمت

ای تنها رشته باقیمانده ازغیب

سالروز تولدت مبارک !

 

نوشته شده در 25 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط بشار|

گئجه منیم گونوز سنین

یاوا منیم یاخچی سنین

آجی منیم شیرین سنین

یاغلی سنین یاوان منیم

گوللر سنین تیکان منیم

آباد سنین ویران منیم

شادلیخ سنین نیسکیل منیم

گوزل سنین چیرکین منیم

هر شیئ سنین هئچ لر منیم

دونیا سنین سنده منیم ...

 

نوشته شده در 23 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 8:52 توسط بشار|

تمام کودکیم

مثل یک نقاشی

در خمیازه ی یک دود

پشت خطوط یک خانه و یک در

که شاید بسته ماند

مانند کیفم

روز تعطیل بعد از مدرسه ...

و آرزوهایم !

در همان کوچکی مداد رنگی

عاقبت

زیر نیمکت جا ماند ...

 

نوشته شده در 21 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 14:5 توسط بشار|

دو قطره آب اگر کنار هم قرار بگیرند چه می کنند ؟

تصویر هر دو در یکدیگر دیده می شود و به هم می پیوندند و یک قطره ی بزرگ تشکیل می دهند .

اگر چند سنگ به هم نزدیک شوند چه می شود ؟

آنها هیچ وقت با هم یکی نمی شوند و تصویر همدیگر را هم نمی بینند .

هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم فهم دیگران برایمان مشکلتر و در نتیجه احتمال بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد .

مهارت هایی که ما را در جهت آرامش ٬ بزرگواری و اجتماعی تر شدن کمک خواهد کرد را همیشه به یاد داشته باشیم :

نرمی – بخشش – مدارا – پشتکار

حال چه چیزی سخت تر و مقاوم تر است ؟ آب یا سنگ ؟!

اگر سنگی از کوه سرازیر شود و به مانعی برخورد کند چه می کند ؟

اگر مانع کوچک باشد از روی آن عبور می کند .

اگر مانع متوسط باشد آن را در هم می شکند .

اگر مانع بزرگتر باشد پشت آن می ایستد تا تقدیر بعدی چه باشد .

اما آب چه می کند ؟

ابتدا سعی می کند مانع را با خود همراه کند .

اگر نتوانست آنگاه بدون دردسر به دنبال فرار از کوچکترین روزنه می گردد .

و اگر نتوانست صبر می کند تا به اندازه ی کافی قوی تر شود آنگاه یا از روی مانع عبور می کند و یا مانع را در هم می شکند .

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوج تر و مصمم تر است .

سنگ ٬ پشت اولین مانع جدی می ایستد ولی آب راه خود را به سمت دریا می یابد .

در زندگی باید معنی واقعی سر سختی و استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت جست و جو کرد .

گاهی لازم است کوتاه بیاییم ...

گاهی نگاهمان را به سمت دیگری بدوزیم ...

باید صبور باشیم اما مصمم ...

نوشته شده در 19 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 10:11 توسط بشار|

 

خوابیده بودم ...

 

در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده ی عمرم را برگ به برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم در کنارش دو جفت جای پا دیده می شد . یکی مال من و یکی مال خدا ...

 

جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب ٬ خاطرات بد ٬ زیبایی ها ٬ لبخندها ٬ شیرینی ها ٬ مصیبت ها و ... همه و همه را می دیدم ...

اما دیدم در کنار بعضی برگ ها فقط یک جفت جای پا هست . نگاه که کردم همه سخت ترین روزهای زندگیم بودند . روزهای همراه با تلخی ها ٬ ترس ها ٬ دردها و بیچارگی ها ...


با ناراحتی به خدا گفتم : روز اول تو به من قول دادی که هیچ وقت تنهایم نمی گذاری ! هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم ...


چگونه ؟ چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها و مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی ؟ چگونه ؟

 

خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد ... 


لبخندی زد ... 


و گفت : ای بنده ام ! من به تو قول داده ام که همراهت خواهم بود در شب و روز ٬ در تلخی و شیرینی ٬ در غم و شادی ٬ در گرفتاری و خوشبختی و ...


من به عهد خود وفا کرده ام ... 


هرگز تو را تنها نگذاشته ام ٬ هرگز تو را به حال خود رها نکرده ام ...


حتی برای یک لحظه ! 


 

آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ٬ جای پای من است که تو را به دوش می کشیدم ... 

 

نوشته شده در 16 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 8:10 توسط بشار|

قنوت یعنی خود را در دستها نهادن و تقدیم خدا نمودن ...

 

نوشته شده در 13 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 11:1 توسط بشار|

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 17 صفحه بعد


آخرين مطالب
» سلام عزیزان
» گل صداقت
» دنیا
» دیدار
» عشق
» عیب کار
» محرم اسرار بودن قابلیت می خواهد ...
» آسمان آبی
» یلدا
» چه حاصل
» بیچاره عاشیق
» جاده های عشق
» غروب
» و خدا زن را آفرید ...
» بیایید جواب تصدیق دعاهایمان را بفرستیم !!!
» ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد
» صوفی و خرش
» چه چیزی با ارزش تر است ؟
» بنام الله ...
» اول محرم هزار و چهار صد و سی و سه

Design By : Pichak